من نیاز دارم به بیدار شدن هرمس تا راه های جدید رو مدام رو به خودم باز کنم، خلق کنم، با بازیگوشی و سخنوری به اون چیزایی که میخوام برسم.
نیاز دارم به انرژی خدایانِ جهانِ روی زمین؛ زئوس تا کارها قدرتمند و جاه طلبانه پیش برن. آپولو تا به برنامه ها و تعهد هام پایبند بمونم. آتنا تا هدف هام شفاف و قابل دسترس بشن و با خردِ ناب توشون نظاره کنم.
من راهمو به پرسفونم میخوام، پرسفونی که همیشه با ندای عمیقِ درونی بهم میگفت جای من کجاست، چی برای من بدست آوردنی و چی رها کردنیه. پرسفونی که صداش رو این روزا بین نویز ها کم میشنوم. باید گوش هام رو براش تیزتر کنم.
-
هنوز وقتی جایی میخونم که زن و مردی توی یکی از شهرهای کوچک برزیل خونه ای دارن که با اقیانوس ده دقیقه فاصله داره و با زمین و آب و آسمان زمان و عمرشون رو میگذرونن، دیونه میشم. مثل موجی که وارد قلبم میشه و اونو میلرزونه. بعد برمیگردم به تصویر خودم که دارم کشیک میدم و یک پا اینور جوب؛ روی زمینِ سفتی که از من میخواد اراده مو نشون بدم، سخت کوشیمو بیرون بکشم و پای یه زندگی ِ دوساله ی سرتاسر درس و برنامه و سختی فرو برم که رزیدنتی قبول بشم (چیزی که دنیای اطرافم ازم میخواد و بخشی از خودم)، و پای دیگه اینور جوب ِپزشک عمومی موندن، باله رفتن، نرم نرم جلو رفتن و شاید هیچ وقت رزیدنتی نخوندن (شاید خوندن)،عضو صلیب سرخ شدن، گشتن توی دنیا و کارِ پزشکی کردن، دور از اون همه پول و زندگی لوکسِ یک متخصص. یک وری اون دورهای این جوب هم مهاجرت کردن.
کنم ,رو ,اون ,چیزی ,هام ,میخواد ,نیاز دارم ,کنم و ,و با ,که از ,هام رو
درباره این سایت