رو ذهنم یه سایه ی سنگین افتاده.
توسط شهود درونیم راهبری میشم. دلم میخواد که بشم. همیشه میشدم. الان؟ یه صداهایی میشنوم ولی نویز خیلی زیاده. فهمیده‌م که چیزی که بهش نیاز دارم اینه که به آستانِ خدایان وجودم برم و با بست نشستن، خواهش کردن، نشون دادن لیاقت، شجاعت، یا هر کار دیگه ای که از دستم بربیاد، بعضی از اونا رو از خواب بیدار کنم و از انرژیشون استفاده کنم. نیاز دارم که به معبدِ درونم پا بذارم، پارسایی کنم، بندگی کنم و الهه هام رو قدرتمند کنم. چون میدونم چیزی خارج از اونجا نیست. چیزی وجود نداره که در دنیای بیرون باشه، من چشمم ببینه، دلم بخواد، احساس ضعف کنم درموردش، اما درونم نباشه. همه ی اون انرژی ها، قدرت ها، چیزهایی که خوب میپندارمشون، درون ِمنن. از جهانِ هستی، خداوند، کائنات، میخوام که من کمک کنن تا بیدارشون کنم و از برکتشون استفاده کنم؛

من نیاز دارم به بیدار شدن هرمس تا راه های جدید رو مدام رو به خودم باز کنم، خلق کنم، با بازیگوشی و سخنوری به اون چیزایی که میخوام برسم. 
نیاز دارم به انرژی خدایانِ جهانِ روی زمین؛ زئوس تا کارها قدرتمند و جاه طلبانه پیش برن. آپولو تا به برنامه ها و تعهد هام پایبند بمونم. آتنا تا هدف هام شفاف و قابل دسترس بشن و با خردِ ناب توشون نظاره کنم.
من راهمو به پرسفونم میخوام، پرسفونی که همیشه با ندای عمیقِ درونی بهم میگفت جای من کجاست، چی برای من بدست آوردنی و چی رها کردنیه. پرسفونی که صداش رو این روزا بین نویز ها کم میشنوم. باید گوش هام رو براش تیزتر کنم.

-

هنوز وقتی جایی میخونم که زن و مردی توی یکی از شهرهای کوچک برزیل خونه ای دارن که با اقیانوس ده دقیقه فاصله داره و با زمین و آب و آسمان زمان و عمرشون رو میگذرونن، دیونه میشم. مثل موجی که وارد قلبم میشه و اونو میلرزونه. بعد برمیگردم به تصویر خودم که دارم کشیک میدم و یک پا اینور جوب؛ روی زمینِ سفتی که از من میخواد اراده مو نشون بدم، سخت کوشیمو بیرون بکشم و پای یه زندگی ِ دوساله ی سرتاسر درس و برنامه و سختی فرو برم که رزیدنتی قبول بشم (چیزی که دنیای اطرافم ازم میخواد و بخشی از خودم)، و پای دیگه اینور جوب ِپزشک عمومی موندن، باله رفتن، نرم نرم جلو رفتن و شاید هیچ وقت رزیدنتی نخوندن (شاید خوندن)،عضو صلیب سرخ شدن، گشتن توی دنیا و کارِ پزشکی کردن، دور از اون همه پول و زندگی لوکسِ یک متخصص. یک وری اون دورهای این جوب هم مهاجرت کردن.

معلمی/ پزشکی، وقتی مثل آچار تو دستامه

اما هنوز در اعماق قلبم میدونم کار درست چیه

کنم ,رو ,اون ,چیزی ,هام ,میخواد ,نیاز دارم ,کنم و ,و با ,که از ,هام رو

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش زبان انگلیسی fggd دخترونه‌های از مد افتاده تكرار نیلوفری من جهادی ام midonii تفریحی کانون فرهنگی وهنری مسجدقائم آل محمد(عج) سنگ انگشتر ریاضی و زیبایی های آن